در روزگار گذشته به راحتی میشد فرض کرد که همه انسانها در یک خرد همگانی مشترکند؛
همه، این جهان را دارای نظم و عقلانیت می دانستند؛
انسان موجودی بود عقلانی که محیط زیستش، جهانی منظم وغایتمند بود؛
در چنین فضایی الهیات ما با زبان قدیمی اش بسیار کارآمد بود؛
مردم در هر منصب و شغلی که قرار داشتند به راحتی با مفاهیم دینی ارتباط برقرار میکردند!
اما این تفکر در پی رفرم ها و رنسانس های متعدد در حوزهء مذهب و هنر و فلسفه و علم از بین رفته است.
دیگر منطقه ای بی طرف که بتوان با ورود به آن، ملاقات و گفتگو را آغاز کرد وجود ندارد!
اینجاست که علی رغم تلاش بیشتر روحانیون و مبلغان دینی و اهتمام به تبلیغات مذهبی،
حداقل ظاهر و گفت و گو های غالب بر فضای جامعه خبر ازتشویش و دلهره و سردرگمی دارند؛
اینجاست که توسل به مواد و تفکرات و نحله های بی اصالت برای فرهنگ و اعتقادات خطر ساز شده اند؛
لکن باید به یک ساحت انسانی رسید که در نهانِ خود دینی باشد؛
باید با کمک تعریف چنین ساحتی، ادبیاتی جدید در منطقه ای بی طرف و با کمک فضائل انسانی
ایجاد کرد؛ و بعد از اینست که ورود به منطقهء امن مذهب میسر میشود.
به نظر من این همان مبنای امامان بزرگوار شیعه بود که مبنای تعامل خود را در برابر اقوام و ملل و وابستگان فکری سیار اندیشه ها،
انسانیت میگذاشتند و موفق به معرفی درست اسلام ناب محمدی (ص) میگردیدند.
به طور مثال رفتار امیرالمومنین علی (ع) در برخورد با یهودی رهگذر، یا رفتار حسین بن علی (ع) با جا ماندگان از قافلهء عشق
و یا رفتار صادقین (ع) و حضرت رضا (ع) با پیروان مکاتب مختلف را که همه بارها شنیدیم و خوانده ایم، میتوان مد نظر قرار داد.